از دردهای کوچک است که آدم می نالد..وقتی ضربه سهمگین باشد..لال می شوی..

افکار من

دیروز صبح با پدرم میرفتم ثبت نام کلاسای رانندگی تو پیاده رو به 1 دسته

پسر جوون دبیرستانی برخوردیم 15 نفر-داشتن با سروصدا و متلک و داد و

هواز می رفتن!کل پیاده رو رو گذاشته بودن رو سرشون..با دیدنشون بی

اختیار خنده ام گرفت به بابا گفتم اینا هنوز بچه ان..برن دانشگاه میفهمن

واسه هیچ و پوچ وقت تلف کردن..پدرم گفت پس چی..جوونای این سنی

تو زمان ما اعلامیه پخش میکردن شیشه می شکوندند..انقلاب کردند..باید

جوون امروز این باشه که ..................    ..عصر همون روز با خواهرم رفته

بودیم عطر بخریم از تعجب زبونم بند اومده .بود!عطر 4 تومنی بنا به روایت 2

ماه پیش شده بود 7تومن!!حالا کاری ندارم به اینکه 4 قدم اون ورتر همون

عطرو به همون قیمت اصلیش گرفتیم.ساعت 8:30 -9 شب بود داشتم بر

میگشتم خونه برف می بارید.همین طور که زیر برف قدم می زدم به این فکر

می کردم که واقعا میشه واسه این مملکت کاری کرد؟من بعنوان آینده ساز

کشورم چقدر تونستم مؤثر باشم در بهبود حال و آینده ی کشورم؟...و واقعا

یک دست صدا دارد؟...همه مون درگیر خود و دنیای خودیم..درگیر خواسته ها

و گرفتاری امون..ما یادمون نیست یادمون رفت عضوی از این دیاریم..بذار ساده

تر بگم منو تو 1 پینه تنیدیم دور فلب و احساس خودمون و فقط خود خودمون..

هیچکس دیگه اجازه ورود به دنیای ما رو نداره..و مهم نیست چه می گذره و

چی میشه..یک دست که هیچی تموم این دستام که باشن بازم صدا ندارن

چون خود محوری شعار ماست..برای ساختن 1 دنیا باید از خود و خانواده ی

خود شروع کرد..به این میگن خود سازی فردی و وقتی فردها ساخته شدند

افراد جامعه و 1 دیار ساخته میشن..وقتی فردها ساخته شدند....



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در یک شنبه 9 بهمن 1390برچسب:,ساعت12:57توسط یاشیل | |